در این مطلب به تشریح بیست خطای شناختی، که اطلاع و پرهیز از این خطاها میتواند منجر به بهبود شناخت و تصمیمگیری بهتر گردد می پردازیم.
۱. خطای بقا
چرا باید به قبرستانها سری بزنی؟
نمیشه که همه برنده باشیم. حتی تو بازی موفقیت هم یه عده برنده هستند و یه عده بازنده.
وقتی کسی مثل رولف دوبلی کتاب منتشر میکنه و میترکونه، باید رفت دید در این قبرستان چند نفر کتابشون رو چاپ کردند؛ ولی هیچوقت کتابشون نتونست پرفروش باشه و هزاران نفر رو ببینیم که کتابشون رو نوشتند، ولی ناشری حاضر به چاپش نشده و دهها هزار نفری که با رؤیای نوشتن کتابشون تو دل زمین خوابیدند.
۲. توهم بدن شناگر
آیا دانشگاه هاروارد شما را باهوشتر جلوه میدهد؟
اگه بخواید هدفی رو انتخاب کنید، هدف قراردادن دیگرانی که در حال حاضر در حالت ایدهآل ِ هدفمون هستند موجب توهم زدنمون خواهد شد. برای اینکه بدن ما شبیه بدن یک شناگر حرفهای و خوشفرم و سیکسپکدار بشه، لازمه قبل از دستوپا زدن تو قسمت پر عمق استخر جلوی آیینه به ژنتیک و استعدادهای بدنیمون نگاه کنیم.
این شنا نیست که بدن شناگرها رو خوشفرم و سیکسپکدار میکنه، بلکه این افرادی با بدن خوشفرم هستند که شناگر میشن.
فرم کلی بدن شناگرها یکی از عوامل انتخابشونه، نه نتیجۀ فعالیتهای ورزشیشون.
۳. توهم دستهبندی
چرا ابرها را به شکلهای مختلف میبینی؟
احتمالاً تا حالا به ابرهای تو آسمون خیره شدید و اونها رو به حیوانات و چیزهای دیگه تشبیه کردید.
این کاریه که ذهن ما بهصورت خودکار انجام میده. ذهن ما شروع به دستهبندی و شبیهیابی اتفاقات اطرافمون میکنه، چون ذهن ما دنبال الگوئه. بعدش ذهنمون در خودش روابط علت و معلولی درست میکنه و ما فکر میکنیم که دلیل یه اتفاق از یه روند منظم نشأت گرفته.
خیلیوقتها اتفاقها فقط اتفاق هستند و نظمی در شکلگیریشون ندارند.
۴. تأیید اجتماعی
اگه پنجاهمیلیون نفر چیز احمقانهای بگویند، آن چیز کماکان احمقانه است.
عنوانی که خوندم، جملهای از آناتول فرانس (Anatole France) است که مشخصاً به بحث تأیید اجتماعی میپردازه.
تأیید اجتماعی به بیان ساده یعنی دنبالهروی آدمها از انتخاب سایر آدمها، به شکلی که هر چی این انتخابها در سطح و اندازۀ بزرگتری صورت بگیره، تمایل ما به انتخاب اون انتخاب بیشتر میشه و ناخوداگاه جنبۀ اشتباهش رو نادیده میگیریم.
ساده بخوام بگم اینکه باید به راهی که اکثریت میرن شک کنیم و نظر جمعی آدمها رو بهصورت پیشفرض درست در نظر نگیریم و سعی کنیم با سؤالپیچکردن و بررسی جوابها تصمیم بگیریم.
۵. خطای هزینۀ هدر رفته
چرا باید گذشته را فراموش کنی؟
قیمت خرید سهام چیزی نباید مبنای تصمیمگیری ما برای فروشش باشه.
باید شاخص منطقیتری داشته باشیم؛ مثلاً توجه به اینکه آیندۀ اون سهام چی میتونه باشه.
این موضوع به شکل خیلی دیوونهواری صادقه که هرچی کالا ضرر بیشتری بده، سرمایهگذارها تمایل بیشتری برای نگهداشتن سهام اون کالا دارند. انگار دلشون نمیاد که رهاش کنند بره.
مثلاً خود ما وقتی تو سینما هستیم و وسط فیلم متوجه میشیم که اون فیلم رو دوست نداریم، واسه اینکه احساس نکنیم پولمون هدر رفته میشینیم و تا آخر فیلم رو میبینیم که البته اینجوری بدتر هم هست؛ چون اینجوری زمانمون هم داره هدر میره.
خلاصه اینکه میرسیم به همون ضربالمثل قدیمی که میگه: «جلوی ضرر رو از هر جا بگیریم منفعته.»
۶. خطای مرجعیت
تسلیم مرجعیت نشو
مراجع مسئول همواره به دنبال جلب توجهاند و همیشه راهی پیدا میکنند تا وجهۀ خود رو تقویت کنند.
پزشکان و محققان روپوش سفید میپوشند. مدیران بانکی کت و شلوار به تن میکنند. پادشاهان تاج بر سر میگذارند. مرجعیتها مانند مد لباس متغیرند و جامعه هم به همون میزان از اونها تبعیت میکنه.
در نتیجه، هر وقت میخوای تصمیم بگیری، به این فکر کن چه مراجعی ممکنه بر استدلالهات اثر گذاشته باشند.
۷. اثر مقایسهای
دوستان سوپر مدل خود را در خانه رها کن.
«اثر مقایسهای» تصور غلط و متداولیه که نشون میده اگه ما خودمون چیزی داشته باشیم که زشت یا ارزون باشه، چیز دیگرِ نداشته رو قشنگ و گرونقیمت در نظر میگیریم.
شما در واقع با قضاوتهای مطلق مشکل دارید.
با بمباران تبلیغاتی که سوپرمدلها در اونها نقشآفرینی میکنند، حال این افراد رو تا حدودی جذاب میبینیم.
اگه به دنبال همسر هستی، هیچگاه با دوستان سوپرمدلت بیرون نرو. بقیۀ مردم تو رو کمتر از اونچه هستی جذاب میبینند. تنها برو یا حتا بهتر از این، دو دوست زشتت رو با خودت ببر.
۸. خطای در دسترس بودن
چرا یک نقشۀ غلط را به نبود نقشه ترجیح میدهیم؟
آیا کلمات انگلیسیای که با حرف «K» شروع میشن بیشتر از کلماتی هستند که «K» حرف سوم اونهاست؟
جواب: تعداد کلمات انگلیسیای که «K» حرف سوم اونهاست، بیش از دو برابر کلماتیه که با حرف «K» شروع میشن.
چرا بیشتر مردم باور دارند که برعکس اون درسته؟ چون میتونیم به کلماتی که با «K» شروع میشن سریعتر فکر کنیم. اونها در حافظۀ ما در دسترسترند.
خطای در دسترسبودن به شما میگه ما با استفاده از مثالهایی که خیلی ساده به ذهن میان، تصویری از دنیا میسازیم. البته که این کار بیهودست؛ چون در واقعیت، صرف اینکه یه اتفاق راحتتر به ذهن ما خطور میکنه دلیلی بر پر تکرار بودن اون نیست. بهخاطر خطای در دسترس بودنه که ما درک و برداشت صحیحی از ریسکها و خطرها در ذهن خود نداریم.
۹. خطای داستان
حتی داستانهای واقعی هم افسانهاند.
دو داستان از ادوارد مورگان فورستر رماننویس انگلیسی نقل میکنم تا ببینیم کدوم یکی رو بهتر به خاطر خواهید سپرد؟
- پادشاه مرد، ملکه هم مرد
- پادشاه مرد، ملکه هم دق کرد و مرد
بیشتر مردم داستان دوم رو بهتر به خاطر خواهند سپرد؛ چون در آن فقط توالی مرگها نیست، بلکه از نظر احساسی به هم وصل میشن.
داستان ۱، فقط یه «گزارش» واقعیه؛ اما داستان ۲ در خودش «معنا» داره.
ما با تاریخ جهان هم همین کار رو میکنیم؛ جزئیات رو در قالب یه داستان باثبات میگنجانیم. ناگهان چیزهایی رو درک میکنیم. مشکل اصلی داستانها اینه که یه احساس نادرست از درککردن به ما میدن که ناگزیر باعث میشن ما ریسکهای بزرگتری بکنیم و روی لایۀ نازکی از یخ قدم بگذاریم.
۱۰. خطای بازنگری
چرا باید دفترچه خاطرات داشت؟
خطای بازنگری از متداولترین خطاهاست. بهدرستی میتوان اون رو پدیدۀ «من به تو گفته بودم» نامید.
وقتی به گذشته نگاه میکنیم، همهچیز واضح و اجتنابناپذیر به نظر میرسه.
وقتی مدیرعاملی بهخاطر خوشاقبالیش به موفقیت میرسه، با نگاه به گذشته احتمال موفقیت خود رو بسیار بیشتر از احتمال واقعی اون ارزیابی میکنه.
یه توصیه: «خاطراتت رو بنویس.» پیشبینیهای خودت رو یادداشت کن، آن هم دربارۀ تغییرات سیاسی، شغلت، وزنت، بازار بورس و… . بعد، گاهی یادداشتهای خودت رو با وقایع بیرونی مقایسه کن. از اینکه چه پیشگوی ضعیفی هستی، شگفتزده خواهی شد.
منبع: کتاب هنر شفاف اندیشیدن رولف دوبلی
ترجمه : عادل فردوسیپور و دیگران
کلام آخر
اگر به این نوع مقالات علاقه مند هستید پیشنهاد میکنیم معرفی بیست خطای شناختی بخش دوم را نیز مطالعه نمائید.